برگشتیم به شهرمون
بالاخره برگشتیم مشهد بعداز 10سال دوری از فامیلامون برگشتیم واسه همیشه پیششون ببخشید نتونستم تو این مدت عکس ومطلب بذارم چون اینترنتمون وصل نبود ولی دیروز مامانی وصلش کرد منم که امروز درسام سبکتر بود تصمیم گرقتم مطلب بنویسمو عکسای مشهدروبذارم وقتی از ایلام اومدیم مشهد منو شماو مامانی رفتیم تو خونه ای که بابایی واسمون گرفته بود و اونجاخاله وحیده جونو خاله بهناز جونو زندایی جون اومدن تو تمیز کردن خونه بهمون کمک کردن دستشونم درد نکنه خیلی زحمت کشیدن خلاصه شماهم دورو برت شلوغ بود همش جیغ میزدی بابایی هم که ایلام بودو ازمادور واسه همین شماهی گریه ...
نویسنده :
هستی
17:13