هیربدهیربد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

هیربد هدیه ی خدا در کریسمس

الان دیگه هیربدجونی برای خودش ماشالله مردی شده ، خواهرش هم دیگه نمیرسه به وبلاگ برادرش سربزنه الان هم بادیدن وبلاگش تمام خاطراتم زنده شد❤️

برگشتیم به شهرمون

  بالاخره برگشتیم  مشهد بعداز 10سال دوری از فامیلامون برگشتیم واسه همیشه پیششون  ببخشید نتونستم تو این مدت عکس ومطلب بذارم چون اینترنتمون وصل نبود ولی دیروز مامانی وصلش کرد منم  که امروز درسام سبکتر بود تصمیم گرقتم  مطلب بنویسمو عکسای مشهدروبذارم    وقتی از ایلام اومدیم مشهد منو شماو مامانی رفتیم تو خونه ای که بابایی واسمون گرفته بود و اونجاخاله  وحیده جونو خاله بهناز جونو زندایی جون  اومدن تو تمیز کردن خونه بهمون کمک کردن دستشونم درد نکنه   خیلی زحمت کشیدن خلاصه شماهم دورو برت شلوغ بود همش جیغ میزدی بابایی هم که ایلام بودو ازمادور  واسه همین شماهی گریه ...
29 بهمن 1392
1